انگشتر قیمتی

تن صحرا از شدت آفتاب داغ داغ شده بود . پیرمرد از شدت خستگی و گرما دیگر توان راه رفتن نداشت . لنگ لنگان خودش را به سایه ی نخل بلندی که در آن نزدیکی بود رساند . نشست و ناامید و خسته، به درخت تکیه کرد. با آستین پیراهنش،عرق از پیشانی گرفت . نفس عمیقی کشید و به دور دست خیره شد. با خودش گفت : …

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “انگشتر قیمتی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “انگشتر قیمتی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *